خروشان شو، خروشان تر شو ای رعد
به فریاد آر ابر بی صدا را
تو هم ای برق سوزان شعله ور شو
بر افکن ظلمت این تنگنا را.
تو ای باران خشم و کین فرو ریز
تو ای توفان تو ای توفان عصیان
ز هر شهر و ز هر بیغوله بر خیز
بنای ظلم را زیر و زبر کن
صف رزمنده گان را بیشتر کن
که جان بر لب رسید از جور جلاد
تو ای هم میهن ای هم میهن من
که هر مویت زند از درد فریاد
به میدان آمدی رزم تو پیروز
کنی ویران که سازی از نوآباد
تلاشت پر ثمر، عزم تو پیروز
نمی فهمند این کوران خود کام
که صبر توده ها اندازه دارد
که این دریا کند آخر تلاطم
که دوران راه و رسم تازه دارد
که با خونخواره می جنگد مردم
که انسان با اسارت در نبرد است
بشر سوی رهایی رهنورد است
خروشان تر شو ای توفان عصیان
چنان کن تا در این ظلمتگه ظلم
شود خورشید آزادی درخشان.